من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

امروزمن

سلام به من

من یه زنم. زنی سرشار از احساسات پاک و زیبا، که بسان زنانِ بسیار دیگر، فرو خفته در عمیق ترین حفره ی وجود...نه بهانه ای برای جوشش این احساسات و نه دستی برای برانگیختن آن....

.

.

.

.

.

دهه ی 90 هم گذشت. چه آرام و بیصدا رفت؟ گویی در این دهه نبود که چشمم با تمام بدیهای دنیا گشوده شد. چه بیصدا و آرام شروع شد، چه  پرتلاطم جریان داشت و باز چه در سکوت و نخوت خاموش شد و رفت؟

...

اکنون منم و آغاز دهه ای نو و سالی نو.... و تکرار روزهای بی پایان و پر تکرار دوباره.

وقتی چنان آرام و بیصدا دو روز گذشت و در هنگامه ی آغاز روز سوم هستیم، پس چنان خواهد گذشت که گذشت....................................

.

.

.

من بی فرداتر از همیشه خواستم که بودنم را در اینجا تکرار کنم تا مبادا یادم برود هستم. می خواهم در اندیشه پر تلاطم این دنیای مجازی بودنم را به خودم اثبات کنم.

من؟؟؟

کجایی بیا...

می خواهم سال نو و اغاز تکراری دوباره را به تو تبریک بگویم...

من؟

سال نو مبارک....


نظرات 1 + ارسال نظر
آیدا چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:40 ب.ظ http://jooje-talaee.blogfa.com

چقدر سخت نوشتی

سپاس نازنین که سخت نوشته ام را خواندی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد