من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

وقتی که دوست‌ داشتنت زیباست

 
آن لحظه‌های روشن 
وقتی که دوست‌ داشتنت زیباست

مثل خیال آبی نیلوفر

در باغ باژگونه تالاب؛
و مثل جشن سرخ شقایق‌ها
در بامداد روشن
وقتی که می‌خوانند
مرغان آبزی
آواز رودها را؛
آن‌گاه می‌بینم،
بیدار ـ خواب شادی دیدار؛
گیسوی باد را که پریشان است
و مرگ عاشقانه ماهی‌ها را
در چشمه‌های کوچک بارانی...
هر روز عصرها
وقت طلوع ساعت دیواری
و ازدحام مردم مبهوت،
گم می‌شوم در آن سوی تاریکی؛
در سایه بلند خیابان‌ها
گم می‌شوم
که باز ببینم،
بیدار ـ خواب شادی دیدار؛
آن لحظه‌های روشن زیبا را
وقتی که دوست‌ داشتنت زیباست؛
مثل خیال آبی نیلوفر...
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد