من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

شعری از:گابریلا میسترال

چنین گفت خورشید
بر شاخه‌های درخت غار
دو کبوتر
تاریک دید م
یکی خورشید بود وآن دیگری ماه
همسایه‌های کوچک
با آنان چنین گفتم
گور من کجا خواهد بود
در دنباله دامن من
چنین گفت خورشید
در گلوگاه من
چنین گفت ماه
ومن که زمین را بر گرده خویش
داشتم و پیش می‌رفتم
دو عقاب دیدم همه از برف
که یکی دیگری بود و دختر هیچکس نبود
عقابان کوچک
به آنان چنین گفتم
گور من کجا خواهد بود
در دنباله دامن من
چنین گفت خورشید
در گلوگاه من
چنین گفت ماه
بر شاخساران
درخت غار دو کبوتر عریان دیدم
یکی دیگری بود و هردو هیچ نبودند
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد