من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

اگر می دانستم....

 اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، 

به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی. 

همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این 

غفلت‌ها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. 

مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن. به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری 
بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود 
و روزی با اهمیت نخواهد گشت. ... . همراه با عشق
 
گابریل گارسیا مارکز


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد