من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

دنیای عشق


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

مادر ای والاترین رویای عشق

مادر ای دلواپس فردای عشق


مادر ای غمخوار بی همتای من


اولین و آخرین معنای عشق


زندگی بی تو سراسر محنت است


زیر پای توست تنها جای عشق


مادر ای چشم و چراغ زندگی


قلب رنجور تو شد دریای زندگی


ادامه مطلب ...

مادررررررررر


وقتی که تو 1 ساله بودی، اون (مادر) بهت غذا میداد و تو رو می شست و به اصطلاح تر و خشک می کرد تو هم با گریه کردن و اذیت کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی
ادامه مطلب ...

مادر


مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد

وقتی کمی بزرگتر شد
... کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد

بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود

وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :
عقل زن کامل نیست
...

شعری از جبران خلیل جبران

    من نه عاشق بودم

    و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

    من خودم بودم و یک حس غریب

    که به صد عشق و هوس می ارزید

    من خودم بودم دستی که صداقت میکاشت

    گر چه در حسرت گندم پوسید

    من خودم بودم هر پنجره ای

    که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

    و خدا میداند بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود

    من نه عاشق بودم

    و نه دلداده به گیسوی بلند

    و نه آلوده به افکار پلید

    من به دنبال نگاهی بودم

    که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید

    آرزویم این بود

    دور اما چه قشنگ

    که روم تا در دروازه نور

    تا شوم چیره به شفافی صبح

    به خودم می گفتم

    تا دم پنجره ها راهی نیست

    من نمی دانستم

    که چه جرمی دارد

    دستهایی که تهی ست

    و چرا بوی تعفن دارد

    گل پیری که به گلخانه نرست

    روزگاریست غریب

    تازگی میگویند

    که چه عیبی دارد

    که سگی چاق رود لای برنج

    من چه خوشبین بودم

    همه اش رویا بود

    و خدا می داند

    سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود

3 شعر از پابلو نرودا


اگر اندک . . .

اندک . . .

دوستم نداشته باشی

من نیز تو را

از دل می‌برم

اندک . . .

اندک . . .

اگر یکباره فراموشم کنی

در پی من نگرد

زیرا

پیش از تو فراموشت کرده ام
******

مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم

که گیسوانت را یک به یک

شعری باید و ستایشی

دیگران

معشوق را مایملک خویش می‌پندارند

اما من

تنها می‌خواهم تماشایت کنم

در ایتالیا تو را مدوسا صدا می‌کنند

(به خاطر موهایت)

قلب من

آستانه ی گیسوانت را، یک به یک می‌شناسد

آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می‌کنی

فراموشم مکن!

و بخاطر آور که عاشقت هستم

مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم

موهای تو

این سوگواران سرگردان بافته

راه را نشانم خواهند داد

به شرط آنکه، دریغشان مکنی
******

تو را چون گل سرخ نمک دوست نمی‌دارم

یاقوت، میخک پیکان کشیده ی آتش زا:

همانگونه که بعضی، چیزهای تیره و تار می‌پسندند

من در خفا، میان سایه و روح دوستت دارم

دوستت دارم چون گیاهی بی گل

که در خود، و پنهانی، نور گل می‌افشاند

به شکرانه ی عشق تو در تاریکی بدنم

چه عطرهایی از خاک که محفل نگرفت

دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور، نه کی و نه کجا

دوستت دارم صاف و ساده، راحت و بی غرور

این گونه دوستت دارم، عاشقی دیگر ندانم

این گونه دوستت دارم که نه باشم و نه باشی

آنقدر نزدیک که دست تو روی سینه ام، مال من

و آنقدر نزدیک که وقتی به خواب می‌روم

پلک هایت روی هم افتند

معنای"مادر"

WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوج خواهی شد
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
“STUPID RAIN”
باران احمق
THAT’S
MOM!!!
این است معنی مادر
 
 

زن

زن لباسِ سفید ... شب با شکوه عروسی ... بوی خوشِ قرمه سبزی هوسِ شب‌های
جمعه قرار‌هایِ تاریکی‌ کوچه پشتی‌، تویِ یک ماشین نیست
 
 
زن خون ریزی کمر دردِ ماهانه پوکی استخوان یک زنِ پا بماه حال تهوع
استفراغ درد‌های زایمان مادر بچه‌ها نیست
 

زن عصایِ روز‌های پیری پرستار وقتِ مریضی رفیقِ پای منقل مزه بیار عرق
دوره‌های دوستانه نیست
 

زن وجود دارد روح دارد قدرت جسارت پا به پای یک مرد ، زور دارد
 

عشق اشک نیاز محبت یک دنیا آرزو دارد
 

زن ... همیشه ... همه جا ... حضور دارد و اگر تمام اینها یادت رفت تنها
یک چیز را به خاطر داشته باش :
 
که هنوز هیچ مردی پیدا نشده که بخواهد در ایران جایِ یک زن باشد