من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

مادر


مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد

وقتی کمی بزرگتر شد
... کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد

بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود

وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :
عقل زن کامل نیست
...

نظرات 1 + ارسال نظر
حس سبز شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ق.ظ http://www.hesesabz.blogsky.com

سلام دوست من.
روز مادر رو به همه ی زنان و مادران سرزمینم تبریک می گم.
اگه دوست داشتی راجع به مطلب "اتاق خصوصی!..." نظر بده.مرسی.
[گل]
زمانی این برابی زن و مرد به واقعیت تبدیل می شه تو جامعه ی من که:
۱.مرد بفهمه که زمونه عوض شده!
۲.زن در حد اکثریت بدونه که حقوق برابر داره!خیلی ها هستن که هنوز اینو نمی دونن!حداقل در شهر من که این طوریه!و این آگاهی بخشی به عهده ی خو شماست.ما هم البته باید کمک کنیم!
اینا رو یه مرد داره می گه ها(من)!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد