من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

چرا؟

تمام امروزم به دیروز پیوند خورد... و باز یک سوال؟؟....

چرا وقتی برگشتی ................................................................؟؟؟


تفکر اینکه با تماسم به تو خودم رو به تو تحمیل کردم سخت داره رنجم میده و هیچ چیز هم نمی تونه آرومم کنه...



نظرات 1 + ارسال نظر
amir دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ب.ظ

salam ma marda ashegeh madarayim na zana

سلام/ هر مردی که عاشق مادرش باشه یعنی عشق و دوست داشتن رو خوب یاد گرفته ...این بد نیست. و اینکه تصور شما از نوشته های من کاملا متفاوت از آنچه که بین ما حاکمه....ممنون که نظر گذاشتین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد