من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

تبریک

بیشتر از 48 ساعت... بزار دقیقتر بگم:54 ساعته که هیچ خبری ازت ندارم. نه زنگی و نه پیامی... مثل اینکه تصمیم خودتو گرفتی...اینبار جدی تر از همیشه...

خوشحالم که تونستی تصمیمتو بگیری، بخدا، به جون عزیزانم تحسینت می کنم که مثل من بی اراده نیستی، جدیتت قابل ستایشه...

من هزار بار گفتم و یکبار نتونستم بخاطر احساسی که بهت داشتم تصمیم روعملی کنم... باورم نمیشد اینبار هم اشتباه کردم. یه جور خود فریبی بود....می دونی از فریب خودم لذت میبردم///

تو هرگز سه لکه ای که بر دستم ایجادکردم رو ندیدی که یادم نره با من چطور رفتار کردی و هر بار بخشیدم و باز پذیرای تو بودم...حتی درد و سوزش اون هم نتونست منو پایبند تصمیماتم کنه.

حالا بخاطر این اراده ات، بخاطر راهی که انتخاب کردی بهت تبریک میگم. همیشه شک داشتی به جایی که گیر کرده بودی. امیدوارم اینبار اونقدر اراده داشته باشم که مسیرت رو نبُرم و بزارم راهی رو که داری میری ادامه بدی و بری...

بخدا، به ولای علی، برات بهترین ها رو آرزو می کنم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد