هر چه از دیروز دورتر میشوم، درد توهینی که به من کردی عمیق تر و زخمش چرکین تر میشود دوست عزیزم...
برای بازگشتت دقیقه شماری می کردم نازنین
نمی دانستم برگشتی و ذره ای ارزش نداشتم تا بخواهی بگویی که آمده ای....پیامی، خبری، زنگی، تک زنگی؟؟؟...چرا؟ جواب چرای آن از دیروز تا حالا صد بار از خودم خواستم...ولی اونی که باید جواب بده تو هستی نه من...
یادته؟ ...نه نه نه یادت نیست...چون نبودی ببینی...با شاخه گلی که پارسال در فرودگاه امام 24 ساعت انتظارت رو کشیدم؟؟؟ تو نیامدی...شش ماه نیامدی...قرار بود فقط 45 روز بری...
من هم پس از ان همه دوری، بعد از غم مهجوری
یک شاخه گل بردم به برش
دیدم که نگار من،سر خوش زکنار من
بگذشت به بر یاد دگرش
وای ازآن گلی که دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود
گل که شهره شد به بی وفایی
زدیدن چنین جدایی، زغصه پاره پیرهن بود
اما ...
نازنین رنج اون دقایق انتظار کشنده، گلی که در دستان من پژمرد، به مراتب از روزی که گذشت بهتر بود...خیلی خیلی بهتر بود...
تو حتی توجهی به تماس های بی پاسخم،نکردی؟چطور می تونم اینهمه بی مهری رو ...
غریبه تر از غریبه ترین مرد دنیا...
یادمان باشد...
یادمان باشد آدمهای مجازی، حتی اگه بخوای به دنیای حقیقی و خصوصی ات دعوتشون کنی...حتی اگر بخوای سهامدار تمام روزها و خاطرات گذشته و حال و آینده اش بکنی، حتی اگر دنیا دنیا احساس به پاشون بریزی، حتی....باز هم مجازی اند.
قلبشان، روحشان،احساسشان، عشقشان، دوست داشتن شان، حتی دلتنگی شان، از جنس مجازی هست...
آدمهای مجازی،حتی وقتی حسشون می کنی، لمسشون می کنی، انگشت بر وجودی ترین موجودیت شان میکشی، وقتی باور می کنی کنارته وواقعیه، باز هم مجازیه...
آدمهای مجازی رو باور نکنیم...
زندگی مان را با ان ها قسمت نکنیم...
مثل او که مرا و احساسم را مجازی پنداشت...
هیچ وقت یادم نمیره...
شب عید 91،وقتی به طور کاملا اتفاقی این اهنگ رو از تلویزیون شنیدم...چه حالی به من دست داد؟
به یاد کسی که چهار سال انتظارشو کشیدم...
به یاد کسی که این سالها منتظر حضور پررنگش در زندگی کمرنگ و خالی و سردم بود...
امسال عید باز تنها بودم...
تنهاتر از همیشه....
حتی دیگه سایه اش هم کمرنگ تر شده بود.
اون شب جای خلوتی رو پیدا کردم برای گریستن این سالهای انتظار و دلتنگی...
صبح عید که زنگ زدبرای تبریک عید، حتی صداش هم نتونست ذره ای از بغض و دلتنگی ام رو کاهش بده...
.
.
.
این ترانه ی جاویدان را هرگز از یاد و خاطر نخواهم برد.
کلمات وواژه های این ترانه بسیار ساده و کوتاه، اما به فراخور مفاهیمش وسیع و در برگیرنده است. تصور می کنم شاعر و خواننده با حرف حرف این ترانه انگشت بر گم شده ترین احساس مردان و زنانی گذاشته که حس مشترک انتظار رو تجربه کرده اند.
نه هوای تازه و نه لباس نو می خوام
هفت سین من تویی، من فقط تو رو می خوام
دلم امشب از خدا، جز تو هیچی نمی خوام
کاش یکی با دو تا رو با همم آشتی می داد...
شب عیدی آسمون وقتی که می باره
بیشتر از شبای پیش عطر قران دارد...
ببین امشب قلبم، مثل آیینه روشنه
آیینه زلال من! دیدنت عید منه...
سال نو یعنی تو، وقتی از در تو میایی
نذر کردم امشب، سفره چیدم که بیایی
شب عیدی آسمون وقتی که می باره
بیشتر از شبای پیش عطر قران دارد...
ببین امشب قلبم، مثل آیینه روشنه
آیینه زلال من! دیدنت عید منه...
شادی از تقویمم، بی تو رفت و بر نگشت
انتظارت منو کشت، توی سالی که گذشت....
مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشق
مادر ای غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای عشق
زندگی بی تو سراسر محنت است
زیر پای توست تنها جای عشق
مادر ای چشم و چراغ زندگی
قلب رنجور تو شد دریای زندگی
جمعه قرارهایِ تاریکی کوچه پشتی، تویِ یک ماشین نیست
استفراغ دردهای زایمان مادر بچهها نیست
زن عصایِ روزهای پیری پرستار وقتِ مریضی رفیقِ پای منقل مزه بیار عرق
دورههای دوستانه نیست
زن وجود دارد روح دارد قدرت جسارت پا به پای یک مرد ، زور دارد
عشق اشک نیاز محبت یک دنیا آرزو دارد
زن ... همیشه ... همه جا ... حضور دارد و اگر تمام اینها یادت رفت تنها
یک چیز را به خاطر داشته باش :
چرا مردان دروغ می گویند و زنان گریه می کنند Why men lie & women cry |
||
![]() |
||
:درباره کتاب | ||
|
||
:فهرست مطالب | ||
یادداشت مترجمان مقدمه فصل 1: غر زدن - وقتی یک نفر ول کن ماجرا نیست فصل 2: هفت عمل مردان که زنان را به جنون می کشاند فصل 3: چرا زنان گریه می کنند - خطرات باج های عاطفی فصل 4: نظام محرمانه ی امتیازدهی زنان - چگونه روزگار مرد... فصل 5: هفت راز بزرگ مردان فصل 6: آن روی سکه - مادر شوهر فصل 7: روش هاس اسرارآمیز زنان در کاربرد کلام فصل 8: جذابیت فصل 9: «آیا با این سر و وضع جدید می توانم... فصل 10: وقتی شکارچی کمانش را می آویزد و بازنشسته می شود |
![]() |
یکی از جالب ترین کتاب هایی در حیطه روانشناسی و مشاوره در خصوص زنان مطالعه کرده ام. ضمن معرفی کتاب خواندن آن را به زنان فهمیم و نجیب ایران زمین توصیه می کنم.
موضوع: زنان - روان شناسی
زنی که خداوند او را پیکری زیبا و روح نواز بخشیده است، راستی ای است هم زمان، گشوده و راز آمیز...
او را تنها با مهر می توان دریافت و تنها با پاکی می توان لمس کرد. و همین که بخواهیم چنین زنی را وانماییم، گویی چون بخار رنگ می بازد و ناپدید می شود...