من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

من یک زنم...

روزنوشت های یک زن...

برای تو...


برای تو و خویش
چشمانی آرزو می‌کنم
که چراغ‌ها و نشانه‌ها را
در ظلمات‌مان ببیند.
گوشی
که صداها و شناسه‌ها را
در بیهوشی‌مان بشنود
برای تو و خویش،
روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوئیم.

(مارگوت بیکل - ترجمه آزاد احمد شاملو)

نظرات 1 + ارسال نظر
arash پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:03 ب.ظ

like

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد